نمرات میکروب شناسی
قابل توجه دانشجویان عزیز
نمرات درس میکروب شناسی عمومی در کارنامه نیمسال درج گردید

قابل توجه دانشجویان عزیز
نمرات درس میکروب شناسی عمومی در کارنامه نیمسال درج گردید

بسیاری از مردم کتاب "شاهزاده کوچولو" اثر اگزوپری را می شناسند.اما شاید همه ندانند که او خلبان هواپیمای جنگی بود و با نازی ها جنگید و در نهایت در یک سانحه هوایی کشته شد،قبل از شروع جنگ جهانی دوم،اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید.او تجربه های حیرت آور خود را در مجموعه ای به نام "لبخند" گرد آوری کرده است.
در یکی از خاطراتش می نویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند.او از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبان ها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد.
می نویسد:مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد،به همین دلیل به شدت نگران بودم.جیب هایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آن ها که حسابی لباس هایم را گشته بودند در رفته باشد.یکی پیدا کردم و با دست های لرزان آن را به لب هایم گذاشتم ولی کبریت نداشتم.از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم.
او حتی نگاهی به من نینداخت.درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود.فریاد زدم:"هی رفیق!کبریت داری"به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت و به طرفم آمد.نزدیک تر آمد و کبریتش را روشن کرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد.لبخند زدم و نمی دانم چرا؟شاید از شدت اضطراب،شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم.در هر حال لبخند زدم و انگار نوری فاصله ی بین دل های ما را پر کرد.می دانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمی خواهد...
ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت و به او رسید و روی لب های او هم لبخند شکفت.سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همان جا ایستاد.مستقیم در چشم هایم نگاه کرد و لبخند زد.من حالا با علم به این که او نه یک نگهبان زندان که یک انسان است به او لبخند زدم.نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود.
پرسید:"بچه داری؟"با دست های لرزان کیف پولم را بیرون آوردم و عکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم و گفتم:"آره،ایناهاش"
او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد و درباره نقشه ها و آرزوهایی که برای آن ها داشت برایم صحبت کرد.
اشک به چشم هایم هجوم آورد.گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم.نبینم که بچه هایم چطور بزرگ می شوند.
چشم های او هم پر از اشک شدند.ناگهان بی آنکه حرفی بزند،قفل در سلول مرا باز کرد و مرا بیرون برد.بعد هم مرا به بیرون زندان و جاده پشتی آن که به شهر منتهی می شد هدایت کرد.
نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند.
یک لبخند زندگی مرا نجات داد...
منبع:هشت بهشت

روی کارت نوشته شده بود:
در کوتاه ترین مدت،با کمترین هزینه،
مطمئن ترین راه ممکن و در محیطی
دوستانه شما را به مقصد می رسانم.
راننده در را گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراسته ای شدم.راننده رو به من کرد و گفت:«پیش از حرکت قهوه میل دارید؟»گفتم:«خیر،قهوه میل ندارم.اما با نوشابه موافقم»راننده پرسید:«در یخدان هم نوشابه داریم هم آبمیوه،کدام را میل دارید؟»و سپس با دادن مقداری آب میوه به من حرکت کرد.
از او پرسیدم چند سال است که به این شیوه کار می کنید؟پاسخ داد:دو سال.
پرسیدم:چند سال است که به این کار مشغولید؟جواب داد:هفت سال.
پرسیدم پنج سال اول را چگونه کار می کردی؟گفت:از همه چیز و همه کس،از اتوبوسها و تاکسی های زیادی که همیشه راه را بند می آورند،و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت می نالیدم.
روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش می دادم که یک روان شناس و سخنران معروف شروع به صحبت کرد.مضمون کلامش این بود که مانند مرغابی ها که مدام واک واک می کنند،غر غر نکنید،به خود آیید و چون عقابها اوج گیرید.
آن سخنرانی،بر من چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاه ها و باورها و رفتارهایم به وجود آورم.پرسیدم چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟گفت:«سال اول،درآمدم دو برابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید.»
ما،در زندگی خود از اختیار برخورداریم و به همین دلیل نمی توانیم گناه نابسامانی های خود را به گردن این و آن بیندازیم.پس بهتر است برخیزیم،به عرصه پر تلاش زندگی وارد شویم و مرزهای موفقیت را یکی پس از دیگری بگشاییم.
پایان
منبع:هشت بهشت
توجه توجه
نمرات آزمایشگاه میکروب در کارنامه نیمسال درج گردید
توجه توجه
نمرات دروس زیست مولکولی عملی و تفسیر قرآن در کارنامه نیمسال درج گردید.
تذکر:قبل از آن باید فرم ارزشیابی را از طریق همان آدرس حتما پر کنید.
آدرس:سیستم مدیریت امور آموزشی(سما)
از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت
زندگی اش را مدیون ماشین مدل بالایش است
و خدا همچنان لبخند میزد...
منبع:علوم آزمایشگاهی 91

برای پروانه شدن راه زیادی لازم است. باید قبل از آن به قدر کافی شجاع شد. باید فهمید که پرواز آنقدرها هم که فکر میکنیم ساده نیست. پروانه بودن قلب پروانهای میطلبد.
<<پروفسور
پروانه وثوق، پروانه باغ محک از میان ما رفت. او بسان نامش پروانهوار به
گرد کودکان محک میچرخید و با دانش، دانایی و مهر خود مسیر درمان را برای
کودکان مبتلا به سرطان روشن می کرد و چه زیباست که نامش، یادش و خاطرهاش
ماندگار است...>>
نمی دونم شاید بعضی هاتون متوجه شدید شاید هم هیچ کس توی این روزها، حوصله ی کارهای اضافی نداشته باشه اما این بار ایران یکی از عزیزانش را از دست داد.
کسی که تموم عمرش را وقف مردم کرد و با تلاش های خود جان هزاران کودک سرطانی را نجات داد.
بله این بار دست سرنوشت پروانه وثوق حامی تموم کودک های سرطانی نه تنها ایرانی بلکه تمام جهان را از میان ما برداشت.
از طرف علوم آزمایشگاهی بوشهر درگذشت این بانوی بزرگ را به تمام مردم ایران و به کسانی که زندگی فرزندانشان را مدیون او بودند تسلیت میگم...
***روحش شاد و یادش گرامی***
اين ديوانگيست
که از همه گلهاي رُز تنها بخاطر اينکه
خار يکي از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشيم

و در بی کسی بیشتر می فهمد که خدا تنها کس هر کسی است.
خدا را به روشنی و صراحت صبحی که
دارد در برابر چشم های منتظرم طلوع می کند حس می کنم
می بینم دست های لطیف و حمایت گرش را برروی شانه هایم
لمس می کنم و از این همه لطف و مهر که به این بنده ی حقیر و بی ارج
ارزانی داشته است غرق هیجان و خجلتم.
دکتر علی شریعتی


بار دیگه 30 فروردین رسید و باز هم بی توجه بهت از کنارت گذشتن ولی تو محکم در مسیرت بمون.
امیدوارم که همیشه شاد و خوشحال باشی و به پای اون میکروسکوپ نه از روی اجبار،که از روی عشق پیر بشی...
30 فروردین روز علوم آزمایشگاهی بر تک تک آزمایشگاهی های عزیز مبارک باد...

عکسی که گذاشتم یکی از جذابیت های جالب طبیعت هست.

وقوع زلزله در شهرستان دشتی و ضایعه ی درگذشت جمعی از هم استانی های عزیز را از طرف دانشجویان علوم آزمایشگاهی 90 به تمام بازماندگان آن عزیزان تسلیت می گویم.
از خداوند متعال براي فوت شدگان مغفرت و براي مجروحين سلامتي و براي بازماندگان صبر عاجل مسألت دارم.
پس بی خودی بیرون دنبالش نگردیم خدا همین جا در خانه است،این ما هستیم که برای قدم زدن بیرون رفته ایم
گاهی فقط کافی است دست هایت را دراز کنی تا لطافتی آنها را بگیرد و محکم در آغوشش جایت بده پس همین الان هم می شود دست هایمان را به سوی بی نهایت دراز کنیم،به سوی یگانه خالق دنیا


پیشنهاد می کنم حتما این ویدئو را نگاه کنید...

11 ماه و چندی گذشت...
بعضیا دلشون شکست...
بعضیا دل شکوندن...
خیلیا از بینمون رفتن...
خیلیا بینمون اومدن...
گریه کردیم و خندیدیم...
زندگی برخلاف آرزوهامون گذشت...
تقریبا 7 روز مونده 7 روز از همه اون خاطره ها!
آرزو دارم نوروزی که پیش رو دارید آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید...
خیلی ها از پاسخگوئی به آن عاجز مانده اند ولی من برای راحتی کارتون جواب هارو داخل چهار گزینه بیان کردم...
بیشتر آرام و بی صدا باشید
رودخانه ها آب خود را مصرف نمی کنند
درختان میوه خود را نمی خورند
خورشید گرمای خود را استفاده نمی کند
گل ، عطرش را برای خود گسترش نمی دهد
نتیجه :
زندگی برای دیگران ، قانون طبیعت است . . .